تا دورترين ستاره
ظهر است و صف بلند دشمن
ظهر است و حسين و آفتاب است
در خيمه اين امير تنها
مانند هميشه قحط آب است
ظهر است و هجوم ابر غربت
برگرد حرم كبوترى نيست
آنها همه رفتهاند و ديگر
عباس و على اكبرى نيست
مىآيد و مىكند نگاهى
بر خيمه كه ساكت و غمين است
انگار كه آخرين نگاه است
دلگيرترين نگاه اين است
آن سوى براى كشتن او
صفهاى بلند تيغ و دشنه است
اين سوى ميان خيمه خود
دلواپس كودكان تشنه است