• وبلاگ : جوانان منتظر المهدي زاهدشهر
  • يادداشت : شهداي زاهدشهر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    غروب جمعه بوي سمات ميدهد. بوي غربت. و آهنگي شبيه آهنگ تنهائي دارد. غروب روز جمعه، کوههاي سر به فلک کشيده ... سکوت و تنهائي ... آسماني صاف . و سرخي شاعرانه در سمت مغرب ... چه سريال زيبائي، که راويش زوزه باد است، انهم باد گرم و سوزان تابستاني.
    خداوندا ! چقدر تو زيبائي و چه قدر زيبائي آفريدي و حتي غصه ها را هم. اشک ها و چشم هاي اشک باريده و خنده هاي تلخ فراق را هم . و اي کاش مي شد،لحظه ها را به اسارت کشيد و لحظه هاي اينچنين را به نظاره نشست، که در اين صورت ديگر بهشت چيست در برابر لحظه هاي خلوت؟ ولي شيريني همه اين غصه ها وقتي به کمال مي رسد که به وصال ختم شود و انجامش ديدار باشد.
    آري، مزه شيرين دوري، اميد ظهور است و انتظار. چرا که
    خواهد آمد اي دل ديوانه ام ـــــــــــــــ او که نامش با لبانم آشناست
    من گل نرگس برايش چيده ام ـــــــــــ خواهد آمد، باورم کن، باوفاست
    و در پايان:
    خداوندا ! در اين وانفسا ما را جدا کن و عشق را در قلب ما بجوشان و صبر و استقامت را توشه راهمان گردان، تا از رهنوردان عقب نمانيم. خداوندا! آنها را که انتخاب کرده اي، سوي تو آمدند تا در کنار امامشان، مهمان تو باشند، به ما هم توفيق زيارت بده که تو بر همه کار توانائي . آمين
    (ياحق)